قبلا گفتيم كه تنى چند از فرزندان مسلم در واقعه عاشورا در ركاب سالار شهيدان جنگيدند و به شهادت رسيدند. دو فرزند كوچك ديگر او كه در كاروان اسراى اهلبيتبودند، به دستور عبيدالله زياد، زندانى شدند. در زندان به آن دو كودك، سخت مىگرفتند. يك سال در زندان ماندند. عاقبت، خود را به پيرمردى كه متصدى زندانشان بود، معرفى كردند. پيرمرد كه از علاقهمندان به اهلبيت پيامبر بود به شدت متاسف شد و در زندان را به روى آنان گشود. آن دو كودك از زندان گريختند. شب، خود را به منزلى رسانده و مهمان پيرزنى شدند كه خود را علاقهمند به خاندان رسول معرفى مىكرد.
داماد نابكار آن زن، كه از هواداران ابنزياد بود و براى دريافت جايزه براى پيدا كردن اين دو زندانى فرارى، بسيار گشته و خسته شده بود، آن شب عبورش به خانه زن افتاد و پس از سخنهاى بسيار، تصميم گرفت كه شب را همان جا بخوابد. نيمه شب، متوجه حضور آن دو كودك در خانه شد،برخاست و جستجو كرد. وقتى شناخت كه آن دو فرارى اززندان،همين هايند، با بىرحمى تمام، دستهايشان را بست و سحرگاه به همراه غلامش آن دو كودك را برداشت و به كنار فرات برد. نه غلام و نه پسر آن مرد،هيچ يك حاضر نشدند فرمان او را در كشتن اين دو كودك بىگناه مسلمبن عقيل اجرا كنند و خود را به آب زدند و شناكنان از چنگ او گريختند. اما اين دو فرزند معصوم ماندند و آن سنگدل زرپرست و دنيا زده. كودكان برخاستند و به درگاه خدا چهار ركعت نماز خواندند و با پروردگار مناجات كردند و گفتند:«ياحى يا حكيم. يا احكم الحاكمين. احكم بيننا و بينه بالحق» آن جلاد، سر آن كودكان را بريد و بدنشان را در فرات انداخت و سرهاى مطهرشان را براى گرفتن جايزه نزد عبيدالله زياد برد. 64 آرى،وقتى دنيا و ثروت، چشم دنياخواهان را كور كند، براى درهم و دينار و مقام و قدرت، غيرانسانىترين كارها را هم انجام مىدهند. سلام خدا و فرشتگان و پاكان بر روح بلند «مسلم بن عقيل» باد، كه شرط وفا و جوانمردى را ادا نمود و جان خويش را فداى رهبر و مولايش سيدالشهدا«ع» كرد. و... درود بر همه ادامه دهندگان راه او، كه راه «حق» و «آزادى» است.
منابع:
1-ابن شهر آشوب،مناقب آلابى طالب، چهار جلد، انتشارات علامه، تهران.
2-ابن اثير، الكامل، انتشارات دار صادر، بيروت 1396ق.
3-ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبيين، ترجمه رسولى محلاتى، انتشارات صدوق، قمر 1390
4-خوارزمى، مقتل الحسين(ع)، مكتبة المفيد، قم 1383.
5-السماوى، محمد، ابصار العين فى انصار الحسين، مكتبة بصيرتى، قم.
6-قمى، شيخ عباس، منتهى الامال، انتشارات جاويدان، تهران.
7-قمى، شيخ عباس، نفس المهموم، ترجمه شعرانى، انتشارات اسلاميه، تهران 1374.
8- مفيد، ابوعبدالله، محمدبن محمدبن نعمان، ارشاد، دو جلد، كنگره شيخ مفيد، قم 1413 ق.
9-طبرى، محمدبن جرير ، تاريخ طبرى، شش جلد، انتشارات ليدن.
10-المقرم، عبدالرزاق، الشهيد مسلم بن عقيل، بىتا، بىنا.
11-المقرم، مقتل الحسين(ع)، مكتبة بصيرتى، قم 1367.
12-مجلسى، محمد باقر،بحارالانوار، مؤسسة الوفاء، بيروت1403.
پي نوشت :
1. اشاره استبه سخن پيامبر اسلام(ص) در فتح مكه -سال 8 هجرى كه فرمودند: «اگر همه مردم از نسل ابوطالب بودند، همه شجاع مىبودند.»
2. در بحار، ج8، طبع قديم،در مورد وقايع صفين و در بعضى از كتب تاريخ از جمله در «فتوح الشام» واقدى از حضور مسلمبن عقيل در فتوحات مصر و آفريقا و ارض صعيد و فتح شهرى به نام «بهنساء» كه در زمان خليفه دوم انجام شده،سخن به ميان آمده است و از شجاعتها و رزمآوريهاى مسلم در آن جنگها فراوان نقل شده است، ولى چون خيلى قابل اعتماد نيست از نقل آنها خوددارى مىشود.
3. تنقيح المقال، مامقانى، ج3، ص214.
4. تاريخ طبرى، ج6، ص238; مقرم، مقتل الحسين، ص258.
5. شيخ عباس قمى، نفس المهموم، ص36.
6. شيخ مفيد، ارشاد، ج2، ص39.
7. شيخ مفيد، ارشاد، ص204.
8. آغاز سفر در نيمه ماه رمضان و رسيدن به كوفه در 25 شوال بود. (مقتل الحسين مقرم، ص166).
9. شيخ مفيد،ارشاد، ج2، ص205. بعضى هم نقل مىكنند كه به خانه «مسلمبن عوسجه» وارد شد.
10. تاريخ طبرى،ج6، ص199.
11. در كتابهاى تاريخ، دوازده هزار، هجدههزار، بيست و پنجهزار تا چهل هزار نفر هم نقل شده است.
12. مقرم، مقتل الحسين،ص168.
13. نفس المهموم، ص39.
14. كامل ابن اثير، ج4، ص23.
15. شيخ مفيد، ارشاد، ج2، ص45.
16. مقرم، مقتل الحسين، ص172.
17. همان، ص173.
18. شيخ مفيد،ارشاد، ج2، ص45.
19. مقتل الحسين،مقرم ص175.
20. شيخ مفيد، ارشاد، ج2، ص46.
21. برادر رضاعى (شيرى) امام حسين -عليه السلام.
22. ابن شهر آشوب، مناقب آلابىطالب، ج4، ص92.
23. شيخ مفيد، ارشاد، ج2، ص47.
24. همان.
25. مقرم، مقتل الحسين، ص178.
26. اين جمله، شعار مسلمانان صدر اسلام به هنگام جهاد بود;يعنى «اى يارى شده و نصرت يافته! بميران و جانش را بگير....»
27. كامل ابناثير، ج4،ص30.
28. خوارزمى، مقتل الحسين، ج1، ص206.
29. بحارالانوار،ج44، ص349.
30. اعيان الشيعه، ده جلد، ج4، ص554; ابصار العين،ص57.
31. خوارزمى، مقتل الحسين،ج1، ص207.
32. بحار الانوار، ج44، ص350.
33. شيخ مفيد، ارشاد،ج2، ص55.
34. شيخ عباس قمى، نفس المهموم، ص50.
35. كامل ابناثير، ج4، ص31.
36. همان، ص32.
37. يكى از مهرههاى كثيف و سرسپرده به ابنزياد.
38. كامل ابن اثير، ج4، ص32.
39. بحارالانوار، ج44، ص352.
40. نفس المهموم،ص51.
41. شيخ مفيد،ارشاد ج2، ص56.
42. بحارالانوار، ج44،ص354; نفس المهموم، ص57.
43. رجز، شعرهاى حماسى و شعارهايى بود كه رزمندگان در ميدان نبرد مىخواندند.
44. هو الموت فاصنع ويك ما انت صانع فانتبكاس الموت لا شك جارع فصبرا لامر الله جل جلاله فحكم قضاء الله فى الخلق ذايع
«الشهيد مسلمبن عقيل، مقرم ص164.»
45. ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبيين، ترجمه، ص103.
46. نفس المهموم، ص51.
47. مقرم،مقتل الحسين، ص183.
48. نفس المهموم، ص52.
49. مقرم، مقتل الحسين، ص186.
50. نفس المهموم، ص52.
51. بحارالانوار،ج44، ص355.
52. نفس المهموم، ص53.
53. شيخ مفيد،ارشاد، ج2، ص61.
54. همان، ج2،ص63.
55. مقرم، مقتل الحسين، ص189، به نقل از لهوف.
56. شيخ مفيد، ارشاد، ج2، ص64.
57. نفس المهموم، ص54.
58. الى الله المعاد، اللهم الى رحمتك و رضوانك. «مقرم، مقتل الحسين» ص190.»
59. مقرم، مقتل الحسين، ص190.
61. شيخ مفيد، ارشاد،ج2، ص75. 1. رحم الله مسلما فلقد صار الى روح الله وريحانه و رضوانه اما انه قدقضى ما عليه وبقى ما علينا. «سيد عبدالله شبر، جلاء العيون، ج2، ص52.»
62. منتهى الامال، ج1، ص398.
63. نفس المهموم، ص91.
64. نقل به اختصار از «منتهى الآمال» شيخ عباس قمى، ص76 – 78